منظورم این بود مطلبی که در پست بالا گفتین رو هر پسری میدونه و نمیخواد چندصد سکه رو قبول کنه اما حقیقت اینه که اگه بخواد سفت و سخت وایسه همونجا متوقف میشه چون هیچ بزرگتری حاضر نیست این حقایق رو درک کنه.
در اصل بزرگترایی که حقیقت رو درک نمیکنن نفهم و بی ادب هستن اما نفهم بودن خودشونو انکار میکنن و جوانی که حرف درست میزنه رو بی ادب خطاب میکنن.
یعنی واقعاً راه نداره یا باید ریسک کنی و شونصد تا سکه رو قبول کنی یا باید قید ازدواج رو بزنی، مگه اینکه با خود دختر یه قرار مخفیانه گذاشته بشه که اونم بعید بنظر میاد دختر قبول کنه ولی ارزش امتحان کردنو داره.
در کل این روشی که شما تئوری توصیه میکنید من قبلاً عملی انجام دادم و چیزی نمونده بود جنگ بشه